با تموم وجودم داشتم میوه ها را می سابیدم که ندایی از اعماق پرتقال در اومد
گفت : عزیز جون اجدادت بی خیال شو من کرونا ندارم ...
پرتقالا چه بی اعصاب شدن ...
برچسب : نویسنده : iyland بازدید : 107 تاريخ : سه شنبه 19 فروردين 1399 ساعت: 0:16